لرزه بر اندام آب افتاده است
گوئیا احساس خواب افتاده است
آسمان چشمان خود را بسته است
آب از چشم شراب افتاده است
اسیر مهر توام مهربان
بیا
و
بگیر
مرا چونان تو در آغوش مهربان خودت
که گم شودم
هر چه هست
نام و نشان
ز خودپرستی و خودخواهی و هوا و هوس
سروده شده در تاریخ 16-11-1392
تشنگی کویر دلم
کویر
تشنه
منم تشنه تر ز کویر
منم که منتظرم تا بباری تو
بر این دل کویری خشکیده دلگیر
نگو که تشنگی ام را نمیشناسی تو
نگو که از دل من بی خبر بودی
نگو که از گذر اتفاقی دوران
به راه من در آمدی
و
باز خواهی گشت
بدون آنکه بباری بر این دل تشنه
چرا که باد خزان دلم خبر آورد
که باد محبت ز سوی تو آید
تویی که منتظرت بودم
ای همیشه عزیز
ببار بر دل من
تشنه ام مگذار
که تشنه ی محبت بی انتهای توام
سروده شده در تاریخ : 15-11-1392
لحظه به لحظه عمر من بی تو تباه می شود
این دل پر زمهر هم
گر تو به دادش نرسی
غرق گناه می شود
ای که تو درد و چاره ای
چاره ی درد من تویی
درد؟ چه گویمت چه درد
درد من از دوری توست
وصل تو چاره من است
گر به علاج درد من
مایلی ای دوست
بیا
یک قدمی به سوی من
تا که به دست تو دهم
این دل پاره پاره را
خود دل من بگویدت
چاره ی درد او تویی
درد دلم دوا نما
ای تو همه وجود من
چاره ی درد من تویی
چاره ی درد من تویی .
سروده شده در تاریخ : 7-1-1386
آمدی دیر ولی خوشحالم
بی تو از جمله جهان بیزارم
------------------------------
بنشست بر لب حوض
تا تماشا کند ماهی قرمز را
ولی از بخت بدش
باد از راه رسید و لگد زد او را
تا بیاید به خودش
دید در حوض است
ماهی آمد طرفش و دماغش بگرفت
ناگهان جیغی زد و از خواب پرید!
سروده شده در تاریخ 6-1-1386