کندر Kondar

کندر Kondar

کندر Kondar

کندر Kondar

سرم سودای عشقت را به سر دارد

سرم سودای عشقت را به سر دارد


ولی گویا نمی داند


در این دنیای بی عشقی و بی شوری


اگر از عشق خود گوید


به حرفش اعتنایی نیست ، به حرفش اعتباری نیست


همین بس باشدم جانا ، سرم سودای عشقت را به سر دارد.


 

شعر15-02-1393

بازیچه

من و احساسمو

بازیچه ی چند روزه ی خود کردی

و رفتی

خدا یارت. 


7-12-1392

از من خرده نگیر

از من خرده نگیر
که گاهی به یاد تو نیستم
می دانی
آنچنان در تار و پود وجودم تنیده شده است
حس تو
که گاهی حس نمی کنم
تو نیز با منی
چرا که بخشی از وجود من شده ای.

من به دنبال خودم می گردم


 


من به دنبال خودم می گردم

من خودم گم شده ام

من از آغاز جهان گم شده ام

ز من گمشده آیا تو نشانی داری؟

تو خودت پیدایی ؟

هان ! نکند گم شده ای ؟

من که از روز ازل گم شده ام

تو اگر پیدایی

کمکم کن شاید

که نشانی یابم

 ز خودم یا که ز تو

یادم آمد انگار

که به من می گفتند

پدرم آدم بود

مادرم ... هان ! آری ، مادرم حوا بود

تو بگو ای همزاد

ز خودت نام و نشانی داری؟

من که دیگر چیزی ز خودم یادم نیست

من ، تو ، آنها ، اینجا

همه سرگردانیم

ما همه حیرانیم

ما همه گم شده ایم

بهتر آن است که با یکدیگر

پی پیدا شدن خود باشیم

ما همه گم شده ایم

ما همه گم شده ایم.   

 

18-11-1392

پر از احساستم I am full of feeling you

پر از احساستم

واکن درو رو قلبم ای

رویای شیرینم

امیدم ، مهربانم

نازنین من

دل من

واسه قلب تو

ستاره چیده از تو آسمونای محبت

تا بذاره توی دستات

تا بفهمی عاشقت بوده که

درهای دلش وا بوده یه عمری برات تا بعد

از این همه دوری و مهجوری

روزی برگردی توقلبش همون جایی که عمری

منتظر بوده.


I am full of feeling you

Leave the door of your heart open to me

O’ , my sweat dream, be

Very kind to me , for

Ever


17-11-1392